*********◄►********* انَّ مَعَ العُسرِ یُسرا فَاِنَّ مَعَ العُسرِ یُسرا خدایا تو قول دادی! یادت هست؟ تو اگر زیر قولت بزنی، پس به کجای این جهان می شود دل خوش کرد؟ مگر خیلی سال و اندی پیش؛ وقتی که قرار بود آدم ها را جمع کنی دور خودت وقتی که قرار بود آدم ها را دعوت کنی به دوست داشتنت و وقتی که میخواستی، آدم ها را در اوج سختی ای که برای به پایِ تو ماندن؛ به دوش می کشیدند...آرام کنی خودت نگفتی که بعد از هر سختی، آسانی برایمان میفرستی؟دوبار هم گفتی. یادت هست نه؟ ما سند داریم! نگاه کن! ببین این دست خط توست تو پایش را با امضایِ نامرئیِ خدایی ات امضا کرده ای. ما ناامید نیستیم خدا جان ما بیشتر از ناامید بودن منتظریم خدایا ایمان ضعیف ما رو با صبر خودت امتحان نکن... نفری یه چراغ تو دلمون روشن کن؛ که همه تاریکیا و سیاهیا رو آب کنه، بفرسته پشت کوه قاف... اومدم بهتون مژده بدم؛ خدا تو قرآن بهمون قول داده...اینم سندش، اینم مدرک خداییش فقط می مونه تلاشت و قلب روشن ات و دعای خیر من و بقیه بچه ها که پشتوانه راهته خدایا دوستت داریم رفیق پروازی که اشک تو چشمات حلقه زده صبح سحر نزدیکه دلتو روشن کن ✋ *********◄►*********
وقتی که خواسته مُرده ای برآورده نمی شود *oOoOoOoOoOoO* برو بچ با توجه به اسم و عنوانی که گذاشتیم برای این سری داستانا ؛ اون کسایی که میترسن یا میدونن بعدن اذیت میشن نخونن لطفا *oOoOoOoOoOoO* ماجرا در ارتباط با مردی است که هفده سال قبل از دنیا رفته بود. “می” زنی است که این ماجرا را تعریف می کند که در ارتباط با پدرشوهرش می باشد. او تعریف کرد که چگونه پدرشوهرش قبل از مرگش تکه کاغذی را درون جعبه ای در کشوی میز کارش مخفی کرده بود. هیچ یک از اعضای خانواده قبل از مراسم تشییع جنازه و خاکسپاری از وجود این کاغذ اطلاعی نداشتند از قرار معلوم آن کاغذ یک رهنمود و دستور از سوی مرد بود. مراسم تشییع جنازه در سالن مخصوص برگزاری این مراسم صورت گرفت. بعد طبق آداب و رسوم چینی ها، تابوت متوفی را به مدت پنج روز در سالن نگه داشتند تا دوستان و اقوامی که نتوانسته بودند در مراسم شرکت کنند، به دیدن او بیایند و تسلیت بگویند. رسم براین بود که پسرها و مردهای خانواده شب ها را در سالن سپری کنند و مراقب تابوت باشند همان شب اول، نیمه های شب در سکوت مطلق، ناگهان تمام چراغ ها خود به خود خاموش شد! مردان خانواده تصور کردند که فیوز پریده و یکی از آنها به سراغ جعبه برق رفت تا مشکل را برطرف سازد ولی فیوز مشکلی نداشت. به هر حال این جریان سه مرتبه دیگر تکرار شد. کم کم همه به وحشت افتادند و یکی از پسرها سعی کرد با پدرش به نحوی صحبت کند. در نتیجه به محراب رفت و گفت: پدر، خواهش می کنم این کارها را نکن ما همگی به وحشت افتاده ایم بعد، همه چراغها را خاموش کردند، به جز یک لامپ مهتابی را پس از مدتی دوباره همان اتفاق تکرار شد آنها عودی را سوزادند و به پدرشان گفتند: پدرجان، هرچه می خواهی ، بگذار ما هم بدانیم شاید دوست داری همه چراغها خاموش باشند. در نتیجه ما همه چاغها را خاموش کرده ایم. به جز یک لامپ مهتابی را پس لطفا ما را نترسان  بعد از آن دیگر اتفاق خاصی رخ نداد. صبح روز بعد، آنها از یک عکاس حرفه ای دعوت به عمل آوردند تا عکسی از تابوت پدرشان بگیرد. آنها می خواستند یکی از عکسها را به عنوان یادبود نگه دارند و یکی را برای بزرگترین دختر خانواده بفرستد که چون در انگلستان زندگی می کرد، نمی توانست در مراسم حضور یابد هنگامی که عکاس کارش را آغاز کرد، در کمال حیرت متوجه شد که دوربینش کار نمی کند. از آنجایی که خودش را عکاس حرفه ای و قابلی می دانست، تا حدی خجالت زده شد. در عین حال با این که می خواست از رو نرود، کمی احساس وحشت کرد بزرگترین پسر دوباره عودی را سوزاند و به پدرش گفت: پدر جان! ما فقط می خواهیم یک عکس از تو بگیریم تا آن را برای دختر عزیزت بفرستیم که در انگلستان زندگی می کند و موفق به حضور در مراسم نشده است بعد از آن از عکاس تقاضا کردند که دوباره امتحان کند و این مرتبه مشکلی پیش نیامد بعدا مراسم خاکسپاری نیز به خوبی و خوشی انجام شد. چند روز بعد از پایان مراسم وقتی دخترها مشغول مرتب کردن کشوهای میزکار پدرشان بودند کاغذی را پیدا کردند. آنها تصور می کردند که شاید در این یادداشت کوتاه علت رخ دادن آن اتفاق عجیب و غریب نوشته شده باشد. آنها به محض دیدن یادداشت دست خط پدرشات را تشخیص دادند. در آن یادداشت، او از تمام اعضای خانواده اش خواهش کرده بود که هیچ یک به خاطر مرگش گریه و زاری نکند. هم چنین درخواست کرده بود که هیچ یک شب را در سالن در کنار تابوتش سپری نکنند ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
چند مثال جالب از مواردی که مغز رازهای درون شما را برملا می کند *~*~*~*~*~*~*~* اگر برای مدت طولانی به کسی نگاه کنید و نتوانید جلوی نگاه کردن خود را بگیرید این بدان معنا خواهد بود که شما به فرد مذکور علاقه دارید. از این رو مغز شما فکر می کند که جزییاتی را در صورت او متوجه نشده است که باید بیشتر دنبال آن ها بگردد و این همان دلیلی است که نمی گذارد چشم از شخص مورد نظر بردارید ^^^^^*^^^^^ اگر شما معمولاً در بحث ها و مجادلات بازنده می شوید ممکن است این بدان معنا باشد که شما یک فرد بسیار باهوش هستید چرا که شما همزمان که در حال بحث هستید به طور مداوم خود را ارزیابی میکنید و اغلب به این نتیجه می رسید که ادله و بحث های شما به بررسی های و استدلالات منطقی بیشتری نیاز دارند اما افرادی که هوش کمتری دارند توانایی ارزیابی خود را ندارند به همین دلیل همواره در دفاع از عقاید معمولاً غلط و اشتباه خود پافشاری کرده و بر موضع خود اصرار می ورزند ^^^^^*^^^^^ اگر دستخط شلخته و نامرتبی دارید این بدان معنا خواهد بود که مغز شما سریع تر از دست هایتان عمل می کند سرعتی که شما در فکر کردن دارید باعث می شود که از وقت تلف کردن برای تمیز نوشتن دست بردارید و بدین ترتیب وقت کمتری برای نوشتن تمیز اختصاص می دهید ^^^^^*^^^^^ اگر نمی توانید از یک عادت روزمره بد و مضر خلاص شود این موضوع بدان معناست که شما تقریباً انسان تنبلی هستید. مغز شما از این عادات استفاده می کند تا بتوانید با کمترین میزان مصرف انرژی و تلاش هم استراحت کرده و هم کار کنید ^^^^^*^^^^^ اگر در حالی که عجله دارید نمی توانید چیزهایی که دنبالشان می گردید را پیدا کنید (حتی اگر در جلوی چشمان شما قرار داشته باشند) این بدان معنا خواهد بود که چشمان شما از افکارتان سریع تر عمل می کنند مغز شما در چنین شرایطی زمان کافی برای پردازش اطلاعاتی که از جانب چشمان شما دریافت می کند ندارد ^^^^^*^^^^^ اگر در وسایل نقلیه دچار ناخوشی حرکتی می شوید این بدان معنا است که بدن شما فکر می کند مسموم شده اید چشم ها و ماهیچه های شما سیگنال هایی به مغز می فرستند که شما در حال استراحت هستید در حالی که سیستم تعادلی و جهت یابی بدن شما به خوبی درک می کند که بدن شما در حال حرکت و تکان خوردن است مغز نیز این تناقض را نشانه ی مسمومیت تلقی کرده و شروع به ترشح هورمون هایی می کند که به شما احساس ناخوشی می دهند *~*~*~*~*~*~*~*
هفت عامل کوچکی که دیگران شخصیت شما را بر اساس آنها قضاوت می کنند *~~~*****~~~* دست خط تان بر اساس نتایج بدست آمده در پژوهشی که توسط کمپانی ملی «پِن» مورد بررسی قرار گرفته، افرادی که ریز می نویسند، عمدتا خجالتی، دقیق و درس خوان هستند. این در حالی است که افراد برونگرا و کسانی که علاقه فراوانی به جلب توجه دیگران دارند، درشت می نویسند افرادی که قضایا را جدی می گیرند، در هنگام نوشتن فشار بیشتری به خودکار وارد می کنند. اما تصور می شود افرادی که با دیگران همدردی می کنند و شخصیت های حساسی نیز دارند، فشار کمتری به قلم وارد می آورند ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ رنگ تان افرادی که اغلب رنگ های سیاه می پوشند، شخصیت هایی حساس و هنری دارند و به جزئیات اهمیت می دهند این در حالی است که علاقمندان به رنگ های شادی چون قرمز، زندگی را با تمام نیرو زندگی می کنند، تلاش فراون می کنند و افراد فعالی نیز هستند کسانی که به رنگ سبز علاقه دارند، وفادار و مهربان هستند. تصور می شود که علاقمندان به رنگ سفید نیز مرتب و نیز منطقی باشند. آبی پوشان نیز شخصیت های پایدار و حساس دارند و افرادی هستند که ملاحظه دیگران را می کنند ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ جویدن ناخن ها بخش های مختلف بدن نیز می تواند خصوصیاتی را در مورد شخصیت شما برای دیگران آشکار کند. از آن جمله می توان به کشیدن موها، جویدن ناخن ها و آثاری بر روی پوست اشاره کرد. چنین نشانه هایی از صبر کم، خستگی، کسالت و عدم رضایت شما خبر می دهند مطالعه ای بر روی افرادی که ناخن های شان را می جوند این فرضیه را مطرح می سازد که در چنین افرادی تمایل به کمال گرایی وجود دارد البته مضطرب و عصبی نیز هستند ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ کفش های تان روانشناسان بر این باورند که با نگاه کردن به کفش های فردی می توانید او را قضاوت کنید. بر اساس مطالعات پژوهشگری به نام «عمری گیلات» از دانشگاه کانزاس، تنها با بررسی قیمت، شکل، رنگ و وضعیت کفش ها می توان تا ۹۰ درصد به وضعیت درآمد، تمایلات سیاسی، جنسیت و حتی سن افراد پی برد ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ چشم های تان بر اساس یکی از مطالعات علمی، افرادی که چشم های شان آبی است، عمدتا با دیگران توافق زیادی ندارند و در مقایسه با افرادی که چشم های تیره دارند، بیشتر در معرض اعتیاد به الکل قرار دارند یکی دیگر از نظریه هایی که در مورد چشم ها وجود دارد این است که افرادی که از نگاه کردن ممتد به چشمان دیگران پرهیز می کنند، از عدم کنترل مناسب بر خود برخوردار بوده و اراده ضعیفی نیز دارند ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ وقت شناسی تان مسلما زمانی که دیر به یک قرار مهم می رسید، تاثیر منفی را به جا خواهید گذاشت. این در حالی است که زود رسیدن به یک قرار می تواند نشانه ملاحظات شما در ارتباط با دیگران و ارج نهادن به زمان آنها باشد. همچنین از نظم و ترتیب فکری و انگیزه فردی نیز خبر می دهد ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ نحوه دست دادن تان با دیگران مطالعات نشان می دهد افرادی که با قدرت با دیگران دست می دهند، عمدتا دارای اعتماد به نفس فراوان هستند. این افراد در مقایسه با سایرین برونگراتر هستند و بیشتر به بیان احساسات خود می پردازند و افراد چندان آرامی نیز به شمار نمی روند. از سوی دیگر کسانی که با قدرت اندکی دست می دهند، از اعتماد به نفس پایین تر برخوردارند و عدمتا به دنبال راحت ترین راه برای خروج از یک چالش هستند *~~~*****~~~*
@~@~@~@~@~@ تو مرا میفهمی من تو را میخواهم و همین ساده ترین قصه ی یک انسان است تو مرا میخوانی من تو را ناب ترین شعر زمان میدانم و تو هم میدانی تا ابد در دل من میمانی -----------------@*--
قسمت سیزدهم "ساز دهنی" ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ برای یک مرد صبح روزی که عشق را اعتراف کرده ...لبخند ترین روز جهان است با آرامش از خواب بیدار میشود هیچ عجله ای ندارد چشمانش را باز میکند و لحظه ای در فکر فرو میرود و لحاف را بغل میکند و عمیق نفس میکشد هیچ عجله ای برای ادامه ندارد مثل دونده ای که به خط پایان رسیده و بعد از عبور از خط دلش فقط آرامش میخواهد و بس خسرو اما بعد از ابراز علاقه ی خفته اش اصلا نخوابیده بود که حال بیدار شدن را بداند و تا صبح با خیال گرفتن دستان ناهید آسمان را وادار به باران کرده بود حرفش را گفته بود و حالا تمام گذشته از مقابل چشمان ناهید میگذشت و پاسخ آن همه از خود گذشتگی را عشق می یافت حالا دیگر ناهید میدانست پشت نگاه نکردن های خسرو...سکوت هایش...ساز زدن هایش...عشق پنهان بوده است هوا کاملا روشن شده بود که خسرو به خانه برگشت و با دست خط عمه فرحناز مواجه شد که به اصرار فرهاد _ پدر ناهید_ به تهران برگشته بودند صبح زود بود و دریا حال و هوای عجیبی داشت... پنجره را باز کرد و موسیقی فرانسوی ای گذاشت و روی کانالپه ولو شد که دید شال ناهید ....همان شالی که تا صبح به خودش پیچیده و خوابیده بود ....روی چوب لباسی جا مانده است. نشست روی کاناپه و انگشت اشاره را روی لبهایش گذاشت و خیره شد به شال ناهید.... نزدیک رفت و شال را برداشت عطرش تازه بود ؛ روی صورتش کشید و خودش را بغل کرد سر ظهر بود که از خواب بیدار شد. ؛ دل در دلش نبود برای دیدن ناهید اما پای برگشتن به تهران را هم نداشت آدم وقتی احساس می کند یک نفر منتظر اوست بین رفتن و ماندن گیر میکند بین ماندن و رفتن گیر کرده بود اما نمیتوانست جلوی چشمانش را بگیرد که شال ناهید را نشانه رفته بودند زد به جاده اما این جاده با تمام زیبایی هایش یک ناهید را کم داشت که در به جنگل بساط چای و زیلو برپاکند و شاید ساز خورشید داشت غروب میکرد که به خانه ی ماه بانو رسید همه جمع بودند و از اینکه حال ناهید خوب شده بود کمی رنگ به رخساره داشتند ، مثل قبل بی تفاوت رفت و روی کاناپه نشست چشمانش دنبال ناهید میگشتند که دید از اتاق خارج شد و سمت او می آید از همیشه زیباتر شده بود و نگاهش تیزتر آمد سمت خسرو و سلام داد و اینبار دستش را کمی بیشتر در دستان خسرو نگه داشت و کنارش نشست عطر همان عطر بود. خسرو فنجان قهوه ای برداشت و رفت پشت خانه ی ماه بانو زیر درخت زردآلو نشست و در حال خودش ساز دهنی میزد که عطر آشنایی را بالای سرش حس کرد بی اختیار دهن از ساز کشید و سکوت کرد....آخر...خسرو، ناهید را دوست دارد و شنیدن عطر یار نفس کشیدن را از یاد آدم میبرد ... چه برسد به ساز ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ خسرو، ناهید را دوست دارد علی سلطانی ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ قسمت اول : هیچ کس نمی دانست ◄ قسمت دوم : عطر شال و گیسوی تو ◄ قسمت سوم : ضربه مغزی قسمت چهارم : تصادف ◄ قسمت پنجم : مات و مبهوت ◄ قسمت ششم : خواب است و بیدارش کنید ◄ قسمت هفتم : بی خوابی ◄ قسمت هشتم : شوریده حال ◄ قسمت نهم : نیمه شب ◄ قسمت دهم : قانون سوم نیوتون ◄ قسمت یازدهم : آرامش ◄ قسمت دوازدهم : حرف دل ◄ بخش های رمان در بخش منو خروجی در قسمت پاندا قرار داده شده اند
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ اگر فردا آخرین روز دنیا باشد جالب است تمام خطوط تلفن دنیا پر میشود از جمله هایی مانند همیشه دوستت داشتم ، عاشقتم هیچ وقت نتوانستم بگویم دوستت دارم ، مرا ببخش اولین و آخرین عشقم تو بودی و هزاران نفر برای دیدن کسی که دوست دارند حاضر هستند کل داراییشان را بدهند برای اینکه وقت دیدن طرفشان را لحظه ای داشته باشند خیلی ها پشیمان میشوند که چرا خیانت کردند خیلی ها دنبال گرفتن یک بخشش ساده میروند کاشکی هر روز روز آخر بود تا ما انسان ها قدر لحظات زندگی را میفهمیدم قدر یکدیگر را میدانستیم کاشکی به جای لج بازی و یا غرور بیجا، لحظه ای را با عشق سپری میکردیم لحظه ای باور کن فردا زندگی و دنیا تمام میشود ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ ميدوني نصف بيشتر دلخوريات از آدما برميگرده به خودت ؟ اشکال کار درست از جايي شروع ميشه که توو يه رابطه طرف مقابلتو شبيه خمير بازي ميبيني و ميخواي اونو به شکلي در بياري که دوست داري شکل دادن يه خمير لذت بخشه اما شکل دادن به يه آدم ، غير ممکن فرسوده ات ميکنه و البته اون آدم رو هم اينو ياد بگير هر آدمي شکل خودشه برچسب بد و خوب نزن رو آدما اگر ميتوني به همون شکل دوستش داشته باش اگر نميتوني بي دلخوري ، بي قضاوت بزارش کنار آدما مشابه خودشون رو پيدا ميکنن شايد آدمي که الان کنارته و هميشه ازش دلخوري مشابهت نيست... به جاي تغيير دادنش رهاش کن يا اگه کنارش ميموني به همون شکلي که هست دوستش داشته باش ساده بگم دوست داشتن به حرف راحته ولي در عمل سخت دوست داشتن گاهي کنار يار بودنه گاهي ازش دور بودن و به يادش بودن دوست داشتن يعني پذيرفتن خمير مايه وجودي يه آدم بدون دست بردن به اصلش ... نگاهتو به دوست داشتن عوض کن ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ مستقل ترين زن جهان هم که باشى وقت هايى هست که دلت پر ميزند برای کسی که برسد و بخواهد که آرام رانندگی کنى و شام ات را نخورده روی ميز نگذاری و بروی مستقل ترين زن دنيا هم دست خطی ميخواهد که بنويسد برايش زود برگرد طاقت دوری ات را ندارم زن ها همه چیزشان را پنهان میکنند تنهایی را دلتنگی را گریه ها را دوست داشتن را زن ها هنگام شکستن صدایشان در نمی آید درد که دارند به خود نمیپیچند نهایتا تسکین درد یک زن گریه های یواشکیست و اينان همان زنان مرد صفت هستند كه نايابند ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ هوشنگ ابتهاج
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم